تا تو نیایی پرده را نخواهم کشید
دختر یکی یه دونه بابا،
من از عطرِ آهستهی هوا می فهمم
تو بايد تازهگی ها
از اينجا گذشته باشی.
گفتوگویِ مخفی ماه وُ
پردهپوشیِ آب هم
همين را می گويند.
ديگر نيازی به دعای دريا نيست
گلدانها را آب دادهام
ظرفها را شستهام
خانه را رُفت و رو کردهام
دنيا خيلی خوب است،
بيا!
علامتِ خانهبودنِ من
همين پنجرهی رو به جنوبِ آفتاب است،
تا تو نيايی
پرده را نخواهم کشيد.
تو بايد تازهگی ها
از اينجا گذشته باشی.
گفتوگویِ مخفی ماه وُ
پردهپوشیِ آب هم
همين را می گويند.
ديگر نيازی به دعای دريا نيست
گلدانها را آب دادهام
ظرفها را شستهام
خانه را رُفت و رو کردهام
دنيا خيلی خوب است،
بيا!
علامتِ خانهبودنِ من
همين پنجرهی رو به جنوبِ آفتاب است،
تا تو نيايی
پرده را نخواهم کشيد.
* شعر از سيد علی صالحی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی