کمی گيجم کمی مستم
دختر بابا،
این روزها کمی گيجم. کمی منگم. نمیدانم...
اگر بخواهم با مدل ریاضی توصيفش کنم در یک حرکت سینوسی بین گیجی-منگی و مستی-سرخوشی در حال نوسان هستم.
لحظه ای گيج و منگ از اینکه از عدم تو را به وجود فراخواندیم، لحظه ای مست و سرخوش از اینکه تا دستای تو راهی نیست.
لحظه ای گيج و منگ از اینکه چگونه پدری خواهم شد برایت، لحظه ای مست و سرخوش از اینکه تو هر روز و هر لحظه به ما نزدیک و نزدیک تر میشی.
لحظه ای گيج و منگ از اینکه چه آینده ای باید برایت بسازیم، لحظه ای مست و سرخوش از اینکه تو را خواهیم داشت.
لحظه ای گيج و منگ از اینکه من که هستم تو که هستی، لحظه ای مست و سرخوش از اینکه من پدر تو و تو دختر من هستی.
لحظه ای گيج و منگ از اینکه تو چگونه در حال شکل گرفتن هستی لحظه ای مست و سرخوش از اینکه تو چشمات طرح خورشیده.
ببین تی وی هم دیگه با من همراهی میکنه. الان که دارم این متن رو مینویسم ساعت 2 نصف شب است و تلویزیون آهنگ "در هوایت بی قرارم" رو با صدای شهرام ناظری و شعر مولانا گذاشته. بزار برات بنویسیم:
در هوایت بی قرارم روز و شب
سر ز کویت برندارم روز و شب
جان روز و جان شب ای جان تو
انتظارم انتظارم روز و شب
زان شبی که وعده کردی روز وصل
روز و شب را میشمارم روز شب
ای مهار عاشقان در دست تو
در میان این قطارم روز و شب
می زنی تو زخمه ها بر می رود
ظاق گردون زیر و زارم روز و شب
روز و شب را همچو خود مجنون کنم
روز و شب را کی گذارم روز و شب
در هوایت بی قرارم روز و شب...