ليليانليليان، تا این لحظه: 11 سال و 8 روز سن داره

شاهزاده مامان و بابا

خواستگار از آلمان

دخترم دیروز رفته بودم دیدن یکی از دوستام که ساکن آلمان هستش و اومده ایران برای دید و بازدید. همینجوری داشتیم حرف میزدیم که یهویی صحبت بچه شد و گفت پس تو کی پدر میشی و منم سریع گفتم دارم میشم و اردی بهشت به دنیا میاد! کلی ذوق زده شد و آخرش وقتی داشت میرفت دو تا حرف زد خیلی بهم چسبید: یکی اینکه گفت از این به بعد به جای یورو برات پوشک آلمانی میارم  دومی هم اینکه گفت از این به بعد زود زود میام دیدنتون و ارتباطم را باهاتون بیشتر میکنم. منم اولش نفهمیدم منظورش چی بود ولی بعد توضيحات مامانت متوجه شدم که چون دو تا پسر داره از همین الان دنبال عروس برای پسراش میگرده  خلاصه به دنیا نیومده از آلمان خواستگار داری دخترم البته من که ب...
30 دی 1391

کمی گيجم کمی مستم

دختر بابا، این روزها کمی گيجم. کمی منگم. نمیدانم... اگر بخواهم با مدل ریاضی توصيفش کنم در یک حرکت سینوسی بین گیجی-منگی و مستی-سرخوشی در حال نوسان هستم.  لحظه ای گيج و منگ از اینکه از عدم تو را به وجود فراخواندیم، لحظه ای مست و سرخوش از اینکه تا دستای تو راهی نیست. لحظه ای گيج و منگ از اینکه چگونه پدری خواهم شد برایت، لحظه ای مست و سرخوش از اینکه تو هر روز و هر لحظه به ما نزدیک و نزدیک تر میشی. لحظه ای گيج و منگ از اینکه چه آینده ای باید برایت بسازیم، لحظه ای مست و سرخوش از اینکه تو را خواهیم داشت. لحظه ای گيج و منگ از اینکه من که هستم تو که هستی، لحظه ای مست و سرخوش از اینکه من پدر تو و تو دختر من هستی. لحظه ای گيج و ...
25 دی 1391

دوباره ديدمت

دخترم دیروز مامانت وقت دکتر داشت و ما دوباره تو رو به کمک دستگاه سونوگرافی از نزدیک نزدیک دیدیمت. دیگه حسابی بزرگ شدی و برای خودت خانمی شدی.  مامانت که میگه چپ و راست تکون میخوری ولی به من که افتخار ندادی و هنوز نتونستم تکون خوردن هاتو حس کنم... تو کم کم صداها رو کامل میشنوی و امیدوارم از این موسیقی هایی که برات زدم توی mp3 player و مادرت برات میزاره خوشت بیاد. البته وقتی خودم هم با موسیقی ها برات میخونم مطمئنم که دیگه خوشت میاد  فقط روی این ملودی های موتزارت دیگه نمیتونم بخونم و اونارو همینجوری باید گوش کنی  ...
19 دی 1391

آلو ترش

دخترم، گویا آلو ترش خیلی دوست داری. امشب خونه عمو محمد و خاله مریم مهمون بودیم و مامانت یکی دو تا آلو ترش خورد و بنا به گفته مامانت سریع واکنش دادی!! ای جانمممممممممممممممم خوب قبلا میگفتی خودم برات میخریدم. الان میگن باباش براش آلو ترش نمیخره ...
15 دی 1391

تکانه ها!!

شاهزاده من طبق آخرین اخبار واصله تکان های شاهزاده خانم ما که شما باشی کاملا محسوس شده و مامانت میگه از بیرون هم دیگه معلومه که داری اون تو بازیگوشی میکنی. البته من خواستم تست کنم گویا خواب تشریف داشتید یا افتخار ندادین ولی همین تکون خوردنت کافیه که من امشب نخوابم و تا خود خود صبح باهات حرف بزنم.... ...
13 دی 1391

تمام ترانه های من

دخترم این روزها خیلی از ترانه ها و آهنگ هایی که همیشه دوست داشتمشان رنگشان را باخته اند و فقط آنهایی را گوش میدهم که رنگ و بویی از تو داشته باشند: 1- این روزها وقتی یادم میفته که شب ها توی آغوش من خوابت خواهد برد فقط این آهنگ داریوش رو زمزمه میکنم: شب از مهتاب سر میره  تمام ماه تو آبه شبیه عکسه یک رویاست  تو خوابیدی جهان خوابه زمین دور تو می گرده  زمان دست تو افتاده تماشا کن سکوت تو  عجب عمقی به شب داده تو خواب انگار طرحی از  گل و مهتاب و لبخندی شب از جایی شروع می شه  که تو چشماتو می بندی تو رو آغوش می گیرم  تنم سر ریزه رویا شه جهان قد یه لالایی  توی آغوش من جا شه ...
12 دی 1391

من چه در پای تو ریزم

دختر عزیزتر از جانم، این روزها من و مادرت علاوه بر اینکه درگیر پیدا کردن اسم مناسب برایت هستیم کم کم درگیر خرید سیسمونی و وسایل به دنیا آمدنت هم شده ایم و خلاصه حسابی سرگرم شدیم  از یکی از فروشگاه ها که اونروز رفتیم کاتالوگ کامل محصولات رو گرفتیم و نمیدونم چرا ناخودآگاه هر شب و هر صبح برمیدارم کاتالوگ رو ورق میزنم. راستش انقده چیزهای بامزه و متنوع داره که دلم نمیاد از هیچکدوم بگذرم و بی خیالش بشم. همه اش رو میخوام بخرم برات، اونم مارک خفن  به قول سعدی: من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست ...
10 دی 1391