گفتگوی تمدن ها!!
شاهزاده والا مقام
عزیز دل بابا و مامان
میشه بگی الان دقيقا اون تو چیکار داری میکنی که مامانت رو یهویی از این رو به اون رو میکنی؟
نه خداییش بیا مثل دو تا آدم عاقل و بالغ بشینیم باهم صحبت کنیم و به یه نتيجه ای برسیم. یبا یه گفتگوی تمدن ها راه بندازیم اصلا
تو الان بیشتر از ده هفته است که تو دل مامانتی و برای خودت مردی یا خانمی شدی. ولی نه میزاری مامانت غذا بخوره. نه میزاری غذا نخوره. نه میزاری بخوابه. نه میزاری نخوابه. نه میزاری بشینه. نه میزاری نشينه. نمیشه که آخه اینجوری عزیز من. زشته این کارا. نکن بچه جان. ملت جی میگن آخه...
جان؟ متوجه نشدم جی گفتی. چی؟ دوست داری اذیت کنی؟ خوشت میاد؟ تواناییشو داری؟ استعدادش رو داری؟ آهان بله الان متوجه شدم
خوب حالا که زورم بهت نمیرسه حداقل بیا یه قراردادی ببندیم. این 9 ماه رو (که البته 2 ماه و نیمش گذشته) بی خیال شو و مامانت رو اذيت نکن بعد که اومدی بيرون تا دلت میخواد و تا هر زمانی که عشقت کشید منو اذيت کن.
اوکی؟ قرارداد رو امضا میکنی؟ چی؟ خودکار نداری؟ ببین دیگه قرار نشد بهانه بیاری دیگه. خوب خودکار نداری انگشت بزن زیر قرارداد. چی؟ اثر انگشتت هنوز شکل نگرفته؟
بابا تو شفاهی هم قول بدی ما قبولت داریم. نمیخواد قرارداد کتبی ببندیم اصلا. پس قرار شد دیگه مامانی رو اذيت نکنی. منم قول میدم بعد که از دل مامانت اومدی بيرون جبران کنم.
این خط ---- اینم نشون |