ليليانليليان، تا این لحظه: 11 سال و 5 روز سن داره

شاهزاده مامان و بابا

مادرت

1391/9/20 2:53
نویسنده : آرش
143 بازدید
اشتراک گذاری

شاهزاده من

قبل ترها گفته ام که تو از نظر من رهای رها خواهی بود بی هیچ تعلقی و بندی از جانب من. گفته ام که تو را وادار به کاری نخواهم کرد و حتی نصيحتت هم نخواهم کرد. هنوز هم میگویم و نمیخواهم هم زیر قولم بزنم.

اما اگر و تنها اگر یک زمانی و مکانی مجبور شوم تبصره ای بر این قانون اضافه کنم و بر خلاف میل تو چیزی بخواهم یا انجام بدهم آن چیزی نخواهد بود جز اینکه هیچوقت و در هیچ شرایطی مادرت را اذیت نکنی.

راستش را بخواهی هنوز هم گیج و منگ این پروسه تولدت هستم و در مغزم فرو نمی رود که مادرت چگونه در حالی که یک موجود زنده توی دلش داره رشد میکنه و بزرگ میشه به زندگی عادی خودش ادامه میده. نمیفهمم این چه توان و قدرتی است که مادرت میتواند این بار عظیم رو به دوش بکشه و خم به ابرو نیاره. 

شاهزاده من ساده میگویم. من فقط یک خواسته از تو خواهم داشت. هیچوقت مادرت را اذیت نکن. نمیدانی این روزها چقدر دلواپس توست. نمیدانی و نمیتوانم هم شرح دهم.

نمیدانی چقدر قدرتمند است که از یک سلول در حال ساختن یک انسان کامل است.

نمیدانی چقدر فداکار است که تمام وجودش را در اختیار تو گذاشته است.

نمیدانی چقدر توانمند است که تمام نیازهای تو را بی کم و کاستی برآورده میکند.

نمیدانی ولی من به تو خواهم گفت. من تمام این روزها و شب های انتظار را لحظه به لخظه برای تو تصویر خواهم کرد. به تو خواهم گفت از بیم و امیدهایمان. از خنده و گریه هایمان. از حرف ها و سکوت هایمان. از قول ها و قرارهایمان. از دویدن ها و آرام گرفتن هایمان. از خسته نشدن هایمان. از تو را خواستن هایمان با تمام وجودمان...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مادر
20 آذر 91 12:14
مادر: اضطراب بی پایان پدر: رکن خانه فرزند: قشنگ روزگار
خاله هانیه
27 آذر 91 17:43
ها! الان چرا اسمی از خاله نیاوردین؟!؟!؟! خاله: همراه همیشه همیشه همیشه ببین خاله هانیه رو هر چقدر دلت خواست اذیت کن یادت باشه مامان بزرگاتم اذیت نکنی چون اونا هم مامان و بابا رو تو دلشون داشتن و همین راهی که مامانت پشت سر گذاشته رو گذشتن و مامان و بابا هم اونا رو اذیت نمیکنن....( خاله جزو استثتاست بین خودمون بمونه بعدا برات توضیح میدم )