فال حافظ اولین شب یلدای خانواده ما
دختر عزیزتر از جانم،
امشب اولین شب یلدا را با حضور تو گذراندیم.
این از فال شاهزاده ما که شما باشی:
ساقیا! آمدن عید مبارک بادت
وآن مواعید که کردی مرود از یادت
در شگفتم که در این مدت ایّام فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دلمیدادت
برسان بندگیِ دختر رَزْ، گو بِدَرآی
که دم و همت ما کرد ز بند آزادت
شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست
جای غم باد هر آن دل که نخواهد شادت
شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت
بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت
چشم بد دور، کزآن تفرقهات بازآورد
طالع ناموَر و دولت مادرزادت
حافظ از دست مده دولتِ این کشتیِ نوح
ور نه طوفان حوادث ببرد بُنیادت
این از فال مادرت:
گل در بر و مِی در کف و معشوق به کام است
سُلطان جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماهِ رُخ دوست تمام است
در مذهب ما باده حلال است؛ ولیکن
بی روی تو، ای سرو گل اندام، حرام است
گوشم همه بر قول نِی و نغمهی چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
در مجلس ما عطر مَیامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است
از چاشنی قند مگو هیچ و ز شِکّر
زان رو که مرا از لب شیرین تو کام است
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مُقام است
از ننگ چه گویی؟ که مرا نام ز ننگ است!
وز نام چه پرسی؟ که مرا ننگ ز نام است
مِیخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وآن کس که چو ما نیست در این شهر کدام است؟
با محتسبم عیب مگویید، که او نیز
پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است
حافظ! منشین بی مِی و معشوق زمانی
کایّام گل و یاسمن و عید صیام است
اینم از فال بابات:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
بعد از این روی من و آینه وصف جمال
که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند
همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود
که ز بند غم ایام نجاتم دادند