ليليانليليان، تا این لحظه: 11 سال و 8 روز سن داره

شاهزاده مامان و بابا

اولين ديدار

1391/7/14 18:38
نویسنده : آرش
239 بازدید
اشتراک گذاری

وقت سونوگرافی مامانت شنبه 15 مهر بود. چهارشنبه قبلش (یعنی 12 مهر) بعد از ظهر که شرکت بودم مامانت زنگ زد که دیگه نمیتونه استرس بی خبری رو تحمل کنه و وقت سونو رو عوض کرده و امروز ساعت 4 میره برای سونوگرافی. 

منم سريع کارهامو جمع و جور کردم و راه افتادم که برسم به مامانت. لحظات و دقايق پر اضطراب ولی شیرينی رو داشتیم سپری میکردیم.

بالاخره جواب سونو رو گرفتيم و برای اولین بار شاهزاده ما که تو باشی مشاهده شدی.

اولين سونوگرافی شماره 1

 

 

 

اولين سونوگرافی شماره 2

 

اولين سونوگرافی شماره 3

 

اینم توضيحات آقای دکتر در مورد شکل های بالا:

اولين سونوگرافی - توضيحات

خوب من که خیلی از این تصاویر و توضيحات سر در نمیارم ولی دکتر به مامانت گفته که همه چی خوبه و قلبت هم همین الان داره 157 تا میزنه (ای جانم).

نمیدونم شاید یه روزی خودت دکتر شدی به ما هم توضيح دادی. به خصوص این شکل ها رو که هرچی نیگاه میکنم چیزی سر در نمیارم. 

با گرفتن نتيجه سونوگرافی یه کم خیال مامانت هم راحت شد و این سوپر خبر اومدنت رو به مامان بزرگ ها و بابا بزرگ ها و خاله ها و عمه ات گفتیم و البته یک ساعت طول نکشید که کل بابل و تبریز باخبر شدن تعجب

به هرحال ما که تو رو دیدیم فقط نمیدونم تو هم مارو دیدی یا نه؟ متفکر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

negar
14 مهر 91 18:45
salam shahzadeh o baba arash, man in roza kheili hal o hoseleh dorosti bara update kardan e inja nadaram, amma ghol midam hamisheh inja basham o ba zogh o shogh majara ro donbal konam, o be zoodi ozve faali basham, amma ba in shoroee ke to o babat dashtin baeed midoonam be in zodiha behetoon beresam mashallah kheili faal amal mikonin doosetoon daram






خاله هانیه
14 مهر 91 22:11
ای عزیز دل خاله! ای جان خاله! ای فدات شه خاله!! ای جونم! ای لوبیای خاله! ای نخد خاله! تازه خبر نداری دختر خالتم تو راهه شاید تو مسیر ببینیش البته اون جلوتر از تو! بجنبی بعد 4 ماه میرسی دیدیش سلام من و برسووون دوستون دارم
زهرا
16 مهر 91 14:12
هانیه جان خودتو آماده کن که باید بعد از این پوشکشو عوض کنی تا گرسنش شد مامانشو صدا کنی بعدشم هی براش لالایی بخونی تا خوابش ببره.من که هربار این گنجیشکمون رو خوابوندم و گذاشتم تو جاش چشماشو باز کرده و زل زده تو چشمای من و انگار نه انگار که خواب بود
الهام
18 مهر 91 14:20
بمیری زهرا که مردم از خنده هانی جان تو هم اینقدر حبوبات و به این بچه اختصاص نده .یه اسمی روت می زاره آی بخندم
خاله هانیه
18 مهر 91 19:33
الهام جونم اخه الان در حد نخوده بعد هی بزرگ میشه هی بزرگ میشه و بعد میشه عزیز دل خاله هانیه البته ببین عزیز دل خاله در هر صورت دختر خالت بزرگتر از تو اول اون میره تو دل خاله بعد تو میری جونم! ولی جفتتون اونجایین! هر چی بهم بگه خوبه فقط امیدوارم به من هی نگه زراااااااا!!!!!
الهام
21 مهر 91 7:05
بچم هنوز نمی تونه بگه اسمت رو خووووووو یه اسم آسون تر واسه خودت بزار که بچه ها بتونن بگن مثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثل : زرا)