اولين ديدار
وقت سونوگرافی مامانت شنبه 15 مهر بود. چهارشنبه قبلش (یعنی 12 مهر) بعد از ظهر که شرکت بودم مامانت زنگ زد که دیگه نمیتونه استرس بی خبری رو تحمل کنه و وقت سونو رو عوض کرده و امروز ساعت 4 میره برای سونوگرافی.
منم سريع کارهامو جمع و جور کردم و راه افتادم که برسم به مامانت. لحظات و دقايق پر اضطراب ولی شیرينی رو داشتیم سپری میکردیم.
بالاخره جواب سونو رو گرفتيم و برای اولین بار شاهزاده ما که تو باشی مشاهده شدی.
اینم توضيحات آقای دکتر در مورد شکل های بالا:
خوب من که خیلی از این تصاویر و توضيحات سر در نمیارم ولی دکتر به مامانت گفته که همه چی خوبه و قلبت هم همین الان داره 157 تا میزنه (ای جانم).
نمیدونم شاید یه روزی خودت دکتر شدی به ما هم توضيح دادی. به خصوص این شکل ها رو که هرچی نیگاه میکنم چیزی سر در نمیارم.
با گرفتن نتيجه سونوگرافی یه کم خیال مامانت هم راحت شد و این سوپر خبر اومدنت رو به مامان بزرگ ها و بابا بزرگ ها و خاله ها و عمه ات گفتیم و البته یک ساعت طول نکشید که کل بابل و تبریز باخبر شدن
به هرحال ما که تو رو دیدیم فقط نمیدونم تو هم مارو دیدی یا نه؟